امسال هفتمین دوره جایزه داستان های 10 کلمه ای لی برگزار شد. یکی از اتفاقات مستقل و مینیمال ادبی ملی که از سال 88 به ایده و پیگیری های شهاب آبروشن هر ساله در حال برگزاری است.
آذرماه هر سال علاقه مندان به ادبیات مینیمال با شور و اشتیاق تلاش خود را در جایزه داستانهای 10 کلمه ای لی به اشتراک میگذارند و در معرض داوری اهالی ادبیات ایران قرار می گیرند.
سایت این جایزه اینجا قابل مشاهده ست.
رونمایی کتاب "برقع، هنر اقلیم و هویت بومی" اثر احسان میرحسینی در زمستان 94 در سرای اهل قلم تهران اتفاق افتاد. میرحسینی دانش آموخته کارشناسی ارشد نقاشی، دانشگاه شاهد تهران ست. این کتاب که نگارش ان از سال 86 آغاز شده در 5 فصل نگاشته شده است.
بدون عنوان
یک روز ک از خواب بیدار شد هر چ تلاش کرد نتوانست مثل همیشه ب زنش صبح بخیر بگوید. کلمات در مغزش سرگردان بودند؛ به سمت گلویش حمله می کردند، اما همچون موجودی کور راهی ب گلویش نمی یافتند. انگار هیچ چیزی نمی خواست مثل همیشه پیش برود. از خانه خارج شد کمی جلوتر ایستاد. سرش را چرخاند. ب خانه اش نگاه کرد و برای همیشه رفت.
جواد انصاری – پاییز 94
- دیگر هیچ کس را نمی شود فهمید. آیا تو می فهمی چ می گویند؟
- باید سعی کنیم ذهنیاتشان را تعبیر کنیم و زبانشان را یاد بگیریم.
- آن ها زبان ندارند.
- تو چ می دانی؟
- گوش کن دیزی، ما بچه دار می شویم و بچه های ما بچه دار می شوند. البته خیلی خیلی طول خواهد کشید. اما ما دو نفره می توانیم جامعه بشری را از نو بسازیم. اگر کمی همت کنیم...
- من نمی خواهم بچه دار شوم.
- پس چطور می خواهی دنیا را نجات بدهی؟
- اصلن شاید خود ما را باید نجات داد. شاید غیر طبیعی خود ما باشیم. مگر از نوع ما دیگر کسی را می بینی؟
- دیزی، من حاضر نیستم چنین حرف هایی از تو بشنوم.
نومیدانه به او می نگریستم.
- حق با ماست، دیزی. من مطمئنم.
- چ ادعایی! دلیل مطلق وجود ندارد. حق با دنیاست، ن با من و تو.
- چرا، دیزی، حق با من ست. دلیلش هم این ک تو حرف مرا می فهمی و من تو را آنقدر ک مردی بتواند زنی را دوست داشته باشد دوست دارم.
- من کمی شرم دارم از آن چ تو اسمش را عشق می گذاری. عشق یک چیز مرضی ست... و با این نیروی فوق العاده ک از این موجودات اطراف ما بر می خیزد قابل قیاس نیست.
کرگدن نوشته یونسکو از مجموعه بیست و یک داستان - انتخاب و ترجمه نجفی
خواب مرا با خود نمی برد.
چ ساده می انگاشتم می توانم گوشه ای بنشینم و زندگیم را داشته باشم ... افسوس، همه، کارم دارند.
همه ی این سال ها و همه ی ادم هایی ک دوست شان دارم و دوستم دارند با تمام محبت شان مرا ب خودم فرو می برند و من زیر دست و پای مهربانی تمام 30 سال زنده گی و دوستان ارام ارام له می شوم.
لبخندم را دود همین سیگار قدر می داند، دودی ک ب حرمت چشمانت از گوشه چکه چکه اشک ها ب پرواز در می ایند...
گاهی دوستانه ها سنگین می شوند و من کمرم را پشت لبانت جا گذاشتم
...